کلاس ششم دبستان راضیه(اهواز)

به اندازه آرزوهایتان تلاش کنید یا به اندازه تلاشتان آرزو کنید.




داستان عقيل از زبان مولا

«به خدا قسم اگر بر روى خار سعدان شب را تا صبح بيدار بمانم و مرا در غل و زنجير بسته به هر طرف بكشند، به مراتب برايم محبوب تر است تا خدا و پيامبرش را در رستاخيز ملاقات كنم، در حالى كه درباره يكى از بندگان خدا ظلم كرده باشم و چگونه بدنى كه بسرعت رو به فنا و نابودى مى رود و ساليانى دراز در زير خاك ها خواهد ماند درباره كسى ستم كنم.
به خدا قسم! عقيل را ديدم و آنقدر فقر بر او فشار آورده بود كه تقاضاى پيمانه اى گندم مى كرد و بچه هايش را ديدم با موهاى ژوليده و پريشان. غبار فقر و تنگدستى بر چهره ايشان نشسته بود كه گويى رويشان را با نيل، سياه كرده بودند.»
عقيل فصيح بود، به سخن درآمد، سجاياى انسانى على را گفت. از عاطفه او و رحمت رأفتش و از موقعيت خلافتش، مكرر و مؤكد سخن گفت.
«خيال كرد به اين حرف ها دينم را به او مى فروشم... درست است كه او برادر من است، اما مال، مال كيست؟ مال چه كسى را به او بدهم؟ خيال كرد دنبالش مى روم و تقاضايش را انجام مى دهم و راه حقيقى را كه مى روم رها مى كنم.»
عقيل نابيناست. على آهنى را در آتش نهاد و به حرف هاى عقيل گوش مى داد، او سخن مى گويد آهن كم كمك داغ شده است.
«آهن را داغ كردم و نزديك بدنش بردم، عقيل از همه جا بى خبر، دست ها را حركت مى دهد و سخن مى گويد. فريادش بلند شد همچون شترى بيمار كه از درد بنالد. فرياد عجيب گوش خراشى برآورد. گفتم زن هاى نوحه گر بر تو بگريند. تو براى آهنى كه انسانى به بازى و شوخى داغش كرده چنين فرياد مى كشى و مرا به سوى آتش سوزانى مى كشانى كه پروردگار آن را از خشمش برافروخته است؟ تو از آزار اندكى ناله برمى كشى و من از زبانه دردناك آتش دوزخ ننالم؟!»




على (ع) در فرهنگ عاميانه ايران

دستمو بگيرو بگو يا على

اميد رضايى
بچه هاى ايرانى وقتى زبان مى گشايند، «يا على» جزو نخستين عبارت هايى است كه ياد مى گيرند. از همين نشانه مى توان به ميزان علاقه مندى ايرانيان به نخستين پيشواى شيعيان پى برد. محبت على و فرزندانش اگرچه فى نفسه براى ايرانيان واجد ارزش بود، اما بيشتر مورخين معتقدند كه همواره به عنوان ابزارى در مقابله با خلفاى عرب مورد استفاده قرار گرفته است. از اين روست كه نشانه هاى حضور على آنچنان در ذهن و رفتار ايرانيان رسوخ كرده است كه جزيى تفكيك ناپذير از ايرانى گرى نيز به حساب مى آيد.
ايرانيان جدا از آنكه چه ميزان در اعتقادات مذهبى راسخ هستند، همواره نشانه هاى احترام به على را در رفتار و گفتار حفظ كرده اند. آموختن عبارت «يا على» به كودكان تازه زبان باز كرده و نوپا شاهد اين مدعاست.
اين عبارت را بسيارى از ما در پايان صحبت هايمان ، در برخوردهاى رودررو و مكالمات تلفنى به كار مى گيريم و فرقى هم نمى كند كه چه گرايشى داشته باشيم. در ميلاد على(ع) شادى مى كنيم، روزهاى ضربت خوردن و شبهايش را گرامى مى داريم و... همچنان كه همه ما با هر گرايشى نوروز را پاس مى داريم.
سوگند به على، مرامش و ولايتش، هميشه يكى از سوگندهاى مردان و زنان ايرانى بوده است. لوطى هاى قديم وقتى به «ولاى على» قسم مى خوردند، ديگر هيچ ترديدى در راستگويى شان باقى نمى ماند. چنان كه عباراتى مثل «دست على به همرات» و «يا على مدد» به عنوان مهرآميزترين آرزوهاى مرسوم رد و بدل مى شد و هنوز هم به كرات مى توان نشانه هاى آن را در مكالمات روزمره مردم جست وجو كرد.
در آمارى كه چند سال پيش منتشر شده بود، بيش از شصت درصد دختران و پسران جوان در مقابل اين پرسش كه «اگر قرار باشد يك مناسبت مذهبى را براى ازدواج انتخاب كنيد، انتخابتان چه خواهد بود؟» پاسخ داده بودند: سيزده رجب. ميلاد حضرت على(ع).
گردن آويز شمايل على (ع) در طلا فروشى ها ، كاشى هاى منقوش به عبارت يا على، نقاشى هاى مولا در زورخانه ها ، منازل ، مغازه ها و ... همه وهمه شاهد اين عشقند. اين احترام و اهميت حتى به هرآنچه كه با على در ارتباط است نيز مى رسد. چه اسب على باشد چه شمشير او . در اشعار محلى به ويژه در استان هاى فارس، چهارمحال و بختيارى و لرستان به موارد فراوانى مى توان برخورد كه از «دلدل» اسب حضرت ياد شده است:
سربند امير و گوشه پل
قدمگاه على جاسم دلدل
عرق از چهره سرخ محمد
چكيده بر زمين و سرزده گل
حتى پيش از اينها سوگند به «دلدل» به عنوان يك سوگند مهم در آن مناطق مورد استفاده قرار مى گرفته است.
اما مهم تر از دلدل ، ذوالفقار على است كه چه در فرهنگ عامه ، و چه در فرهنگ اسمى و چه در ادبيات هميشه حائز اهميت بوده است. اين عبارت سعدى را به ياد مى آوريد؟
«خلاف راه صواب است و عكس رأى اولوالالباب كه ذوالفقار على در نيام باشد و زبان سعدى در كام ».
شايد ذوالفقار معروف ترين شمشير دنيا باشد . شمشيرى دو دم كه در ابتدا متعلق به حضرت پيامبر بوده است.
كلينى در «الروضه من الكافى» مى نويسد: «روز احد هنگامى كه شمشير حضرت على (ع) در حرب شكست، پيامبر آن را به وى بخشيد. على بگرفت و به كارزار شد. پيامبر چون او را دلير و كارآمد ديد كه با ذوالفقار از چپ و راست و پيش و پس مى زد، گفت: «لافتى الاعلى لاسيف الاذوالفقار».
اين جمله را روى زيورآلات ، قالى ها، معرق كارى ها، فلز كوبى ها و حتى پشت شيشه اتوبوس ها و ماشين هاى بين شهرى مى توان پيدا كرد.
در عصر قاجار و در دوران ناصرى وقتى علامت شير و خورشيد به عنوان نماد رسمى ايران معرفى شد، شمشيرى كه نشانه قدرت نظامى ايران بود نيز در دست شير قرار گرفت. اين شمشير «ذوالفقار» بود. اين نشانه تا سالها بعد به عنوان نشانه رسمى ايران شناخته مى شد.
به هر رو حضور على (ع) مرام، رفتار و گفتارش نشانه هاى جدايى ناپذير فرهنگ عاميانه و رسمى ايرانيان بوده و هست. 


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





[ سه شنبه 23 ارديبهشت 1393برچسب:,

] [ 17:53 ] [ سیمین حیاوی ]

[ ]

مجله اینترنتی دانستنی ها ، عکس عاشقانه جدید ، اس ام اس های عاشقانه